مسئولیت اصلی مدیران اختصاص منابع به نحوی است که به بهترین شکل، دستیابی به اهدافِ کسب و کار را محقق سازد. اما اگر سه یا چهارگزینه برای اختصاص منابع وجود داشته باشد بهترین انتخاب کدام است؟ محدوده زمانی مناسب برای تصمیم گیری کدام است؟ آیا بهتر است تعداد افراد بیشتری را استخدام کنیم؟ آیا باید یک بخش جدید به شرکت اضافه کرد یا بخشهای کنونی را ارتقا بدهیم؟ برای این سوالها هیچ جواب صحیح قطعی وجود ندارد اما ما چارهای نداریم جز این که در مورد آنها تصمیم گیری کنیم. قوانین زیر میتوانند به ما در اتخاذ تصمیمهای بهتر کمک کنند.
قانون ۱- تصمیمها را به صورت روشن و واضح اتخاذ کنید
خیلی وقتها این اتفاق میافتد که ما به آرامی و به صورت ناخودآگاه تصمیمهایی را در طی زمان میپذیریم بدون این که بدانیم واقعاً چنین تصمیمی را اتخاذ کردهایم. اما بعد از مدتی که از آنها میگذرد و هنگامی که از سردرگمی بیرون میآییم، تازه متوجه میشویم که از پیش خودمان را با تصمیمی همراستا کردیم که به درستی از آن مطلع نبودیم. این اتفاق برای کسب و کار بد است. ازین رو تلاش کنید همهی تصمیمهایتان را به صورت آشکارا اتخاذ کنید و در مورد هر کدام سندی تهیه کنید.
قانون ۲- معیارهای تصمیم گیری خود را از پیش مشخص کنید
ما همگی سوگیریهای درونی خودمان را داریم، و به طور معمول تصمیمهایی میگیریم که با گرایشهای خودمان متناسب باشد. برای مثال، اگر فکر کنیم یک پروژهی مشخص ایده خوبی دارد، ممکن است بر اساس دیدگاه متعصبانه خودمان موفقیت پروژه را تضمین شده بدانیم و روی فاز بعدی آن سرمایه گذاری کنیم. برای مقابله با چنین وضعیتی، معیارهای تصمیم گیری باید ماهها پیش از تصمیم برای سرمایه گذاری تعیین شوند. برای تعیین معیار تصمیم گیری از الگوی اگر- آنگاه استفاده کنید. برای مثال اگر پروژه توانست به هدف الف برسد آن گاه ۵۰ هزار دلار بر روی آن سرمایه گذاری کنید، اگر در فاز بعدی توانست به هدف ب برسد رقم سرمایه گذاری را افزایش دهید و اگر نتوانست هیچ یک از اهداف را محقق کند پروژه را کنار بگذارید و یک پروژه جدید آغاز کنید. اگر معیارهای تصمیمگیری از پیش تعیین نشوند شما مجبور میشوید در همان لحظه تصمیمهایی که اخد میکنید را توجیه نمایید و این یعنی بالا رفتن خطر شکست خوردن تصمیمها.
قانون۳- مشخص کنید چه کسی باید تصمیم بگیر
آیا رای گیری برای اخذ تصمیم غیر علنی انجام میشود یا با بالا بردن دستها ؟ آیا یک اکثریت حداقلی کافی است یا نیازمند دو سوم از آرا است؟ آیا اصلاً تصمیم گیری نیازمند اجماع است؟ اگر این طور است آیا باید همه متفق القول باشند یا برخی از مخالفتها هم میتواند وجود داشته باشد؟ اگر مخالفت میتواند وجود داشته باشد چه تعداد از افراد میتوانند مخالف باشند؟ آیا رسا ترین صدا تصمیم گیر خواهد بود؟ یا این که ارشد ترین افراد موضع خودشان را اعلام میکنند و همه باید از آنها تبعیت کنند؟ مشخص بودن تصمیم گیران اصلی در شرکت روند دستیابی به یک تصمیم نهایی را به شدت تسهیل میکند.
حالا به آخرین باری که شرکت شما تصمیم بزرگی گرفته است فکر کنید. آیا معیارهای تصمیم گیری از قبل مشخص شده بودند؟ آیا میتوانید لحظههای نشست مدیران برای تصمیم گیری را به خاطر بیاورید؟ آیا آن جلسه متناسب با معیارهای تصمیم گیری اجرا شده است؟ آیا در تصمیم گیری از الگوی اگر-آن گاه استفاده شد؟ و اگر نشد آیا فکر میکنید تبعیت از آن شما را به تصمیم بهتری میرساند؟ آیا برای آخرین تصمیم گیری بزرگ شرکت سندی وجود دارد که چگونه آن تصمیم گرفته شده است؟ اگر رای گیری بوده چه کسانی موافق و مخالف آن بودند؟ آیا تنها مدیر ارشد حق نظر دادن داشته یا یک بحث میان همه بوده است؟ با در نظر گرفتن همهی این موضوعات حالا تلاش کنید شیوهعمل خود را در اخذ تصمیمهای مهم مجدداً برنامه ریزی کنید.
منبع: innovation excellence